چای مینوشی حتی اگر دستانش را به دست نگرفته ای . و او هیچگاه نمیفهمد من در آرزوی دستهایت طعمی جز اشک را نچشیده ام . . . . "که به قهوه های شبانه پناه میبرم" . حتی اگر چشمانش خیره به تو نمانده باشد !! حتی اگر نیم نگاهی از دایره زلال چشمهایت خرجش نکنی . . . . چشمهایم از حسادت ترک میخورد میشکند میریزد بی اختیار میبارد . . . . و هنوز یاد نگرفته ام چشم به داشته های کسی ندوزم که وصله ی تن مرا "شکافته" و از آن خود کرده است
2 امتیاز + / 0 امتیاز - 1391/10/25 - 01:55